معنی تغییر مسیر

حل جدول

تغییر مسیر

فیلمی از راجر میچل


بازیگر فیلم تغییر مسیر

بن افلک

فارسی به عربی

تغییر مسیر

تبدیل الإتجاه


تغییر

اختلاف، تحویل، تخفیف، تعدیل، تغیر، تغییر

لغت نامه دهخدا

مسیر

مسیر. [م َ](ع اِ) محل گردش و سیر. جای عبور و حرکت.(ناظم الاطباء). جای رفتار.(فرهنگ نظام)(آنندراج)(غیاث). جای سیر.محل گردش. جای رفتن. راه. معبر. جاده. محل سیر. رهگذر. رهگذار. گذر. گذرگاه. مدار. سیرگاه:
هر روز سحاب را مسیر دگر است
هر روز نبات را دگر زینت و رنگ.
منوچهری.
نیی آگه ای مانده در چاه تاری
که بر آسمان است در دین مسیرم.
ناصرخسرو.
ای داور زمانه ملوک زمانه را
جز بر ارادت تو مسیر و مدار نیست.
مسعودسعد.
مدار چرخ کند آگهم ز لیل و نهار
مسیر چرخ خبر گویدم ز صیف و شتا.
مسعودسعد.
همی کند سرطان وار باژگونه به طبع
مسیر نجم مرا باژگونه چرخ دوتا.
مسعودسعد.
فرمود که تا چرخ یکی دوردگر کرد
خورشید بپیمود مسیر دوران را.
سنائی.
سیر ارنه بر موافقت رای تو کنند
هر هفت گم کنند مسیر اندر آسمان.
سوزنی.
آفتابی و جز به درگاهت
اختران را مسیر نتوان یافت.
خاقانی.
چون ستوری باش در حکم امیر
گه در آخور حبس و گاهی در مسیر.
مولوی.
|| مدت سیر: بینهما مسیر یوم، میان آنها به اندازه ای است که در یک روز سیر شود.(ناظم الاطباء). || رفتار.(فرهنگ نظام). روش. سیر:
چه پیکر آمد رخش درخش پیکر تو
که کوه بادمسیر است و باد کوه نهاد.
مسعودسعد.
||(ص) سیرکرده شده.(ناظم الاطباء).

مسیر. [م َ](ع مص) رفتن. سیر. مسیره. سیروره. تسیار.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). مصدر میمی است به معنی رفتن و سیر کردن.(آنندراج)(غیاث). رفتن.(دهار)(تاج المصادر):
ایا مراد تو مقصود آسمان ز مدار
و یا رضای تو مطلوب اختران ز مسیر.
امیرمعزی.
گفت نامی که ز هولش ای بصیر
هفت گردون بازماند از مسیر.
مولوی.

مسیر. [م ُ س َی ْ ی َ](ع ص، اِ) جامه ٔ باخطها.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد). جامه ٔ خطدار.(ناظم الاطباء). || حلوائی است.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد). قسمی از حلوا. || سفر. || جای مشهور و خوشنمائی که سزاوار است شخص مسافر در تفحص و تجسس و تماشای آن برآید.(ناظم الاطباء).

مسیر. [م َ](اِ) به معنی یخ آمده و مسیریدیعنی یخ بست.(آنندراج)(انجمن آرا). مَسَر. نیز به همین معنی است، و این جای مسر است یعنی سرد است و بعضی بجای «م » «هاء» دانسته اند، یعنی «هسر» و رشیدی گفته به «م » اصح خواهد بود.(آنندراج)(انجمن آرا).

مسیر. [م ِ س ِی ْ ی ِ](اِخ) قصبه ای از دهستان آبشار بخش شادکان شهرستان خرمشهر، در 4هزارگزی جنوب شرقی شادکان. دشت، گرمسیر و مالاریائی. سکنه ٔ آن 1097تن و آب آن از رودخانه ٔ جراحی و محصول آن غلات، برنج، خرما و شغل اهالی زراعت، تربیت و غرس نخل و حشم داری و صنایع دستی آنان حصیربافی است. ساکنان آن از طایفه ٔ دریس میباشند.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


تغییر

تغییر. [ت َغ ْ] (ع مص) از حال بگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). از حال بگشتن. (دهار). از حالی به حالی برگردانیدن و گردانیدن و دیگرگون کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از حال خود گردانیدن و با لفظ کردن و دادن مستعمل. (آنندراج). هو احداث شی ٔ لم یکن قبله. (تعریفات جرجانی). دگرگونی و تبدیل و تعویض و تحویل و انتقال و انقلاب. (ناظم الاطباء): و هر چند این همه بود نام ولیعهدی از ما برنداشت و آنرا تغییر و تبدیلی ندید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 214). || نزد بلغا آن است که شاعر لفظ را از صورتی که دارد بصورتی دیگر گرداند تا وزن بیت یا قافیه درست گردد. چنانکه ابوشکور جهت قافیه در این بیت نیلوفر را به نیلوفل تغییر داده است:
آب انگور و آب نیلوفل
مر مرا از عبیر و مشک بدل.
و این از عیوب است. اما اگر اشارتی بدان تغییررود از عیب دور گردد و به لطافت نزدیک شود. مثاله:
برو، از معرفتهای پر ازریو
سر ما را مکن ای شیخ کالیو
غلط کردم در این معنی که گفتم
زنخدان نگار خویش را سیو.
سیب را سیو گفته و با کالیو قافیه ساخته. (از مجمعالصنایع از کشاف اصطلاحات الفنون).
- تغییر بالین، گردانیدن بالین از طرفی بطرفی. (آنندراج):
جلوه ٔ برق است در میخانه هشیاری مرا
از پی تغییر بالین است بیداری مرا.
صائب (از آنندراج).
- تغییر حالت، برگشتن از حالت. (ناظم الاطباء).
- تغییر شکل، دگرگونی شکل.
- تغییر لباس،عوض کردن لباس.
- تغییر مکان، جای بجای شدن. از خانه یا جایی بخانه ٔ دیگر رفتن. عوض کردن محل سکونت و اقامت:
نه زین دیار ز اهل دیار دلگیرم
نه از تعصب دین میکنم مکان تغییر.
سنجر کاشی (از آنندراج).
- امثال:
تغییر اسم تغییر مسمی ندهد. نظیرِ
سه نگردد بریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند.
هاتف (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 548).

عربی به فارسی

تغییر

دگرگون کردن یاشدن , دگرگونی , تغییر , پول خرد , مبادله , عوض کردن , تغییردادن , معاوضه کردن , خردکردن (پول) , تغییر کردن , عوض شدن , تغییرمکان , نوبت کار , مبدله

معادل ابجد

تغییر مسیر

1930

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری